آرسام جونی آرسام جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 6 روز سن داره

قصه های آرسام کوچولو

ششمین ماهگرد آرسام جونم

1392/3/17 2:36
نویسنده : مامان آرسام
653 بازدید
اشتراک گذاری

٦مین ماهگردت مبارک گل پسرمماچ

کی بشه یک سالگیتو جشن بگیرم

آرزوها برات دارملبخند

کی بشه که راه بری حرف بزنی ببرمت شهربازی باهم بریم گردشخیال باطل

                     کی بشه بیست و چند سالگیت رو ببینم

                    ببینم مثل آقا ها داری وبلاگتو مرور میکنیچشم

کی بشه آیندتو ببینم

پسر ناناز مامان دیشب داشتم فیلمهای یک ماهگیتو و نگاه میکردم فیلمهای اولین روز تولدت رو نگاه میکردم  کلی لذت بردمماچ

وای که چقدر کوچولو بودی دلم واسه اون موقع ها هر چند خیلی دور نیست تنگ شده.

ولی الان خیلی وروجک شدی خیلی هم شیطونی میکنی قربونت برم

منم که عاشق یه پسر شیطون مثل جنابعالی هستمماچ

ششمین ماهگرد با تم انگرینیشخند

وای مامان چه کیک خوشگلی باید خیلی خوشمزه باشه خوشمزه

به منم از این کیک میدینافسوس

خوشمزه

بغل

مامانی دو تا شمع کم داریمانیشخند

آخ جونمی دوربین لبخند

 

عکسهای این یک ماه در ادامه مطلبچشمک

 

اینم چندتا عکس از بین ٣٠٠ تاعکس که فقط تو این ماه ازت گرفتمتعجب

 از بس عکسات زیاد بود به سختی تونستم این چند تا رو برای وبلاگ انتخاب

 کنم دلم میخواست همشو بزارم بس که نازی

 قربون خوابیدنت برم منماچ

گلم از حموم در اومدبغل

بعد از حموم مامانی این کلاه رو گذاشت سرم اینقدر نازم دادن که دیگه کلافم کرده بودننیشخند

بغل

همیشه هر چیزی دستم باشه رو میزارم تو دهنم واسه همین مامانم این عروسک کچلو داد دستمنیشخند

اینم ماشین خوشجلم که خاله جونم برام خریدهچشمک

البته وقتی ماشینم راه بره ازش میترسم میزنم زیر گریه نیشخند

در حال انجام شیرین کاریم. لبامو میارم جلو یه صداهاییی هم میده که خیلی دوست دارملبخند

خوشحال از شیرین کاریخنده

حالا که مامانی خوشش اومده تکرار میشودنگران

وقتی تا ساعت ٣شب خوابم نمیبره منو میزارن تو روروئک تا خسته بشم بلکه بخوابمچشمک

یه همچین بلاهایی میارن سر منافسوس

حالا هم خوابم گرفتهخمیازه

بلاخره ساعت ٤٠-٤ صبح خوابیدمزبان

وقتی با پیشبندم درگیر میشمنگران

کمک....یکی کمک کنه.............گریه

کلافه

هی وااااااااااااااااااااااااااااای من.............تعجب

بغل

چقدر من مظلوممچشمک

مامانی دیدی چه ژستی گرفتم فقط دستامو ببینبغل

یه کوچولو نشستم دارم مطالعه میکنمنیشخند

ماچ

اینم قیافه من وقتی کلافه هستمخنده

وقتی با مامانی لج میکنمعصبانی

هی وای من...........داری عکس میگیری.............تعجب

آخ جونمی دارم میرم بیرونلبخند

راستی تیپم چطورهسوال

این روزها خیلی دوست دارم سر جای مامانی بخوابملبخند

اینهمه عروسک داشتم مامانیسوال

کجا قایمشون کرده بودیمتفکر

بغل 

این عروسکم وقتی بابایی هنوز بچه بودزبان بچه که نه وقتی اول دبیرستان بود مامان جونی(مامان بابایی)برام از سوریه خریدلبخند

باز عروسکامو قایمشون کردی مامانافسوس

چه کیفی میده رو تخت خودم حالا تا میتونم پاهامو میارم بالا و محکم میکوبم پایین

خیلی نرمه کیف مدهخنده

بعد از اینهمه تلاش تازه میتونم شصت پامو بخورمقهقهه

این روزها اگه دمر نخوابم اصلا خوابم نمیبرهلبخند

چه شلوارک خوشگلی تنم کرده این مامانیلبخند

دختر کش شدم؟؟؟؟زبان

جدی!!!!!!!!!!!!!!!نیشخند

اینارو هم مامانی و بابایی برام خریدن ولی چون من دیگه از بیرون خسته شده بودم مجبور شدن سریع خودشونو به خونه برسونن تا من لا لا کنمچشمک

مامانی اون دوربینو بده میخوام بخورمشناراحت

افسوس

آخرین عکس از آخرین شب ٦ماهگیلبخند

خیلی سعی کردیم عروسکهای آویز بگیرم ولی نتونستم

به کمک مامانی تونستم بگیرم

وای که چقدر کیف کردمخنده

الان که این پست رو تموم میکنم ساعت ٣٠-٢ شبه

و جنابعالی سرحال و شاد و اصلا خیال خوابیدن نداریافسوس

بای بای ٦ماهگیبای بای

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (7)

سودابه
18 خرداد 92 13:24
آرسام کوچولو شش ماهگیت مبارک عزیزم..ایشالا تولد صد سالگیت رو جشن بگیری..


mer30 azizam

خاطره مامان بردیا
19 خرداد 92 18:50
6 ماهگی مبارک پسرم... انشاءاله جشن فارغ التحصیلیت از دانشگاه چه کیک خوشگل و وسوسه انگیزی

mer30.ishala vase bardia joon.
الناز(ممول)
20 خرداد 92 1:39
عزیزم خدا ایشالا حفظش کنه ماشالا بزرگ شده گل پسری
بوسسسسسسسسسسسس بوسسسسسسس
ایشالا 120 ساله بشه

mer30 azizam

پرهام ومامانش
20 خرداد 92 23:44
چه لباساییییییییییی رنگارنگی تنته همه بهت میادددددددددددددد نخسوزن شلوارکتتتتتتتتتتتتتتتتتت


مرسی خاله جونی

محبوبه مامان الینا
22 خرداد 92 11:35
6ماهگیت مبارک عزیزم
چه کیک خوشگلی


مرسی
محبوبه مامان الینا
22 خرداد 92 11:37
عزیزم به اسم آرسام کوچولو و با افتخار لینک شدید


مرسی عزیزم.شما هم لینک شدید
مامانی هدیه
28 خرداد 92 11:11
مامانی قصه نخور تازه اولشه کم کم عادت می کنی اون وقت اگه یه شب زود بخوابم فکر می کنی اتفاقی افتاده

آرزوم شده که فقط یک شب زود بخوابه