روزهای بهاری

 سلام عزیز دلم شیطونک من وروجکم این روزها بیشتر عاشق بیرون رفتنی دوست داری فقط بری بیرون بازی کنی هر روز میبریمت پارک کلی بازی و خوشحالی میکنی ما هم ذوق میکنیم .حدود سه ماهی هست دیگه شیر نمیخوری خیلی سخت بود همیشه گریه و لجبازی میکردی دو هفته طول کشید تا یادت رفت حالا هم غذا میخوری هم اینکه شبا تا صبح میخوابی.از حرف زدنت هم هیچی نگم بهتره فقط در حد چند کلمه .یبار بهت گفتم آرسام خیلی شیطون شدی توهم میخندیدی و بدوبدو میکردی یکسره میگفتی شیدون  فعلا فقط پانتومیم بازی میکنی بابایی زیاد متوجه نمیشه ولی ماماتی خوب میفهمم چی میخوای هر چیز خوردنی بخوای بدوبدو میری سمت یخچال یکسره میگی به به به به

اینم لعت نامه ات :

مامان ماما

بابا بابا

به به به به

توپ دووووب

شیرینی سینی

اینجا بود ایندا بود

 اومد اومد

دد

افتاد اوتاد

شیر سیر

شیطون شیدون 

صدات میکنم یا کار بد میکنی میگم آرسام چیکار کردی میگی چیییییهههه

فعلا همینارو میگی بعضی کلمه ها رو هم فقط یبار میگی دیگه نمیگی.

میری تو حیاط گنجشکارو میبینی اداشونو در میاری دنبالشون میری و میپری

 بعضی وقتها که سرم تو گوشیه میای گوشیرو از دستم میگیری میبری یجای دیگه میزاری بعد میای باهام بازی کنی یعنی اصلا وقت نمیکنم گوشی دستم باشه مثل الان که خوابیدی منم از فرصت دارم استفاده میکنم.

 چند روزیم هست خیلی میای تو بغلم میشینی بغلم میکنی تند تند بوسم میکنی تا میگم باهات قهرم سریع بغلم میکنی عزیزم

پ ن :این پست مربوط به چند ماه پیش بود ولی متاسفانه ثبت موقت بود مامانی یادم رفته بود.