سرماخوردگی
قربون پسر خودم برم.عزیز دلم از دیروز خیلی بیقراری میکردی یکمی هم تب داشتی فکر میکردم بخاطر دندون درآوردنت باشه دست و پاهاتو صورتتو آب میزدم بهتر میشدی ولی چند دقیقه بعد دوباره تب میکردی قطره استامینوفن هم بهت دادم ولی فایده نداشت .از دیشب متوجه شدیم کمی آبریزش بینی داری ساعت 2شب بود که بردیمت بیمارستان پیش پزشک عمومی میدونستم فایده ای نداره ولی بابایی گفت ببریم بهتره .3تا شربت با یک آمپول بتامتازون برات نوشت منم ترسیدم به بابایی گفتم نباید آمپول بزنه تا متخصص اطفال ببینه بعد بزنه آخه دلمم نمیومد جیگرم آمپول بزنه به خاطر همین آمپول هیچکدوم از شربتارو هم ندادم بخوری میترسیدم بدتر بشی بابایی هم ناراحت شد که چرا داروهاتو ندادم آخه من اصلا به پزشک عمومی واسه کوچولوها اعتمادی ندارم
صبح شد.ساعت 8 با صداهای تو از خواب بیدار شدم بغلت کردم دیدم داغ داغی یکدفعه مثل فنر از جا پریدم دستپاچه شده بودم نمیدونستم چیکار کنم حتی وقتی میخواستم لباسمو عوض کنم ببرمت دکتر از ترس بغلت کرده بودم بعد بهت استامینوفن دادم زنگ زدم بابایی گفت الان میام خونه تا بابایی بیاد مرتب دست و پاهاتو صورتتو آب میزدم وقتی بابایی اومد خواب بودی تبت هم پایین اومده بود .بردیمت پیش دکتر خودت گفتن دیرتر میاد.رفتیم پیش دکتر دیگه گفت احتیاجی به داروهای دیشب و آمپول نیست خیالم راحت شد آمپول نمیزنی دکتر متخصص برات شربت سرما خوردگی و ویتامین و استامینوفن برات نوشت الانم خوردی و آروم خوابیدی عسلم
عکس دو روز پیش که کمی تب داشتی زود خوب شدی وقتی سرت دستمال میزاشتیم چشاتو میبستی و خوشت میومد
این عکس الان که خوابیدی
الهی قربونت برم زود خوب میشی