آرسام جونی آرسام جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

قصه های آرسام کوچولو

اواخر هشت ماهگی و شیطنتها

1392/5/12 22:13
نویسنده : مامان آرسام
263 بازدید
اشتراک گذاری

روزها خیلی زود میگذرن باورم نمیشه هشت ماهگیت هم داره میگذره ماچاونقدر با نمک شدی که این روزها بیشتر وقتمو با تو میگذرونم و کارهای نیمه تمومم رو فراموش میکنم به اتمام برسونم طوری که دو سه روز بعد تازه یادم میادنیشخند

شبها هم خیلی گریه و بی قراری میکنی عسلم نمیدونم چت شده دیشب که دیگه جای بحثش نیست اوهبسکه جیغ میزدی از خواب بیدار شدی گریه میکردی انگار ترسیده بودی چشماتم باز نمیکردی گریههر روز دارم لثتو چک میکنم ببینم ای مرواریدت کوچولت دراومد یا نه ولی خبری نیستناراحت

از شیطنتهات هم دیگه چی بگم یه لحظه هم نباید تنهات بزارم اگه تو حال خودت بزارم میری اتاقارو میگردی تا یه چیزی پیدا کنی باهاش مشغول باشی اونموقع هست که دیگه جیکت در نمیاد زبان

الانم به سفارش آقا جون بردمت پایین یه لحظه که نباشی دلم برات تنگ میشه خیلی بهت وابسته شدمقلب

این عکسو برای شرکت تو مسابقه نی نی شکمو گرفتم ولی شرکت نکردمنیشخند

سر سفره افطار رفتی سمت مربا و همشو ریختی بعدشم قاشقو دستت گرفتی که بخوریخوشمزه

ذوق بعد از حمومبغل

اینجوری تو تخت میخوابی که با پاهات بزنی به ضربه گیر تختتنیشخند

یاد گرفتی وایستی اونم یک دستی نیشخند

ماچ

هر کاری کردم غذاتو بخوری نمیخوردی باهات بازی میکردم نمیخندیدی انگار میخواستی تو حال خودت باشیناراحت

گاهی اوقات وقتی از خواب بیدار میشی گریه میکنیناراحت

دنبال چی میگردی؟

یاد گرفتی دست میزنیتشویق

رفتی زیر روروِئک گریه میکردی اومدم بغلت کردم ولی همینجور سرت پایین بود و بلند نمیکردی.فکر میکردی هنوز اون زیرینیشخند

داری دست میزنیبغل

اولی دستی که واسه بابایی زدی کلی ذوق کرد

بغل

اینجوری میخوابی

میخوای گلهای فرش  رو بگیری

بابایی داشت نازت میداد بعد رفت بیرون یکدفعه دیدم با بد اخلاقی و نق نق کنان داری میری سمت در اولین بار بود دنبال بابایی گریه میکردی منم صدات زدم اومدی پیشمماچ

ماچ

لبخند

بغل

 

دیگه تموووووووووم شد

آخیش خسته شدم

اوه

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (4)

محبوبه مامان الینا
13 مرداد 92 12:38
ای جونم عزیزم دس دسی میکنه خیلی ناز و ملوسه آرسام جون

مرسی عزیزم
مامان بابای الیسا
14 مرداد 92 12:44
وای که چه وروجکی شدی خاله عکسی که تو تختت داری پا میزنی به نردها خیلی ناز شدی


پرهام ومامانش
16 مرداد 92 13:02
نوش جونت اونجور بااشتها میخوری
خیلییدوس داشتنی شدی باحولت
مامانی اگه ارسام جون میتونه کره حیوانی بخوره تو سوپشبریز بزار بخوره
ولی معلومه ماشاالله قد بلاند نی نیمون

ممنونم.سوپ دوست نداره با هزار زحمت دو تا قاشق میخوره.جرا کره بریزم؟بله عزیزم قد بلنده

زهرا
22 مرداد 92 14:48
بوس بوس بوس وای دلم تنگ شد براتون