آرسام جونی آرسام جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

قصه های آرسام کوچولو

دوران شــــــــــــیرین بارداری

1391/8/27 19:16
نویسنده : مامان آرسام
327 بازدید
اشتراک گذاری

۳ماه اول

 

سلام نی نی جون خوش اومدی بلاخره اومدی تو دل مامان.من و بابایی تو شب ۲۶-۱-۱۳۹۱ فهمیدیم داریم مامان بابا میشیم اون شب چند بار تست کردم باورم نمیشد برای اینکه مطمئن بشیم صبح اولین کاری که کردم رفتم آزمایشگاه واسه جواب باید ۱ساعت بعد میرفتم دل تو دلم نبود وقتی جواب آزمایشو گرفتم دیدم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله جواب مثبت 

خیلی خوشحال شدم از همونجا به بابایی هم خبر دادم.اولش با خودم فکر کردم میتونم مامان خوبی بشم یا نه الهی مامان خوبی برات بشم

اولین ویزیت دکترت هم تاریخ  ۵- ۲-۱۳۹۱ بود.همونروز هم سونو گرافی کرد و گفت که حالت خوبه.بعد از رو مانیتور تو رو به من نشون داد خیلی کوچولو بودی اندازه یه سلول ولی من تک تک سلولهایی که بدنتو تشکیل میدن و دوست دارم.اینم اولین عکس زندگیت.پسری من یکی از اون نقطه های سفید تویی مامان فدات بشه

 

۳ماه دوم

 

یه مدتی خیلی حال بدی داشتم امیدوارم به تو کوچولوی نازم آسیبی نرسیده باشه.خیلی دوست دارم این روزای سخت ولی شیرین زودتر تموم بشه و تو کوچولوی نازم رو تو بغلم بگیرم.وقتی برای دومین بار رفتم پیش خانوم دکتر صدای تپش قلبتو گوش کردم بهترین آهنگ زندگیمو شنیدم احساس میکردم خیلی تپل مپل شده بودی چون باید لباسهای تنگم رو کنار میذاشتم و لباسهای راحتی میپوشیدم.وقتی ۱۵هفته بودی رفتیم برای سونو گرافی ۴بعدی که هم از سلامتیت مطمئن بشیم هم اینکه ببینیم کوچولوی ما گل پسر یا قند عسل.وقتی رفتم سونو خانوم دکتر گفت معده رو ندیده پاهاتم جمع بود گفتن ۱ساعت دیگه بیا بعد از ۱ساعت هم دیدیم نخیر جنابعالی خیلی شیطونی میکنی خانوم دکتر هم دید اینجوریه گفت ۱هفته دیگه برم.هفته بعد هم با مامان جون و بابایی رفتیم وبلاخره رازتو اشکار کردی بله گل پسری بودی حالا دیگه میدونستم چی صدات کنم.ولی هنوز معدت رو ندیده بود و باید دوباره میرفتم سونو.کمکم داشتم نگران میشدم نکنه چیزیت باشه وقتی بعد از چند دقیقه رفتم معدت رو دید و خیالم راحت شد.اینم یه عکس از سونوی ۴بعدی

 

خانوم دکتر یه کمی هم ازت فیلم گرفت بزرگ شدی خودت میبینی که چقدر کوچولو و شیطون بودی

 

شکلکهای جالب ومتنوع آروین

 

وقتی اومدیم خونه فیلم سونو گرافی ۴بعدیتو نگاه کردیم.صورتت نیمرخ بود پاهاتم قشنگ معلوم بود کلی هم ذوق کردیم

 

smiley

 

۳ماه آخر

بلاخره من و خاله هات تونستیم یک اسم خوشگل برات انتخاب کنیم بابایی اول از اسمی که انتخاب کردیم خوشش نمیومد خیلی رو انتخاب اسمت حساس بود ولی الان اسمتو دوست داره کاش خودت هم بودی با تو این کارو میکردیم نمیدونم خوشت بیاد یا نه کاش خوشت بیاد.این روزا خیلی احساس سنگینی میکنم تکونات هم محکمتر شده فکر میکنم بزرگتر شدی تپل مپل شدی جات برات تنگ شده. هر دفعه که تکون میخوری دستمو میذارم رو شکمم تا بیشتر حست کنم وقتی تکون میخوری یه جاهایی از شکمم برجسته میشه که خیلی دوست دارم بابایی میگه داری بازی میکنی تنها دلخوشیم همین تکوناته8.gif

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)