بیست و سومین ماهگرد
بیست و سه ماهگیت مبارک عزیزم
پسر کوچولوی من عزیز دل من بیست و سه ماه از با هم بودنمون گذشت بیست و سه ماهه شدی عشق من.دقیقا یک ماه به دو ساله شدنت مونده ولی هنوز هیچی نمیگی تازه یاد گرفتی اگه کاری کنی با دست نشون میدی و بعد کلی برامون توضیح میدی که من اصلا چیزی نمیفهمم فعلا به زبون نی نی ها حرف میزنی و این خیلی منو نگران کرده خدا رو شکر با بابایی خیلی جوری همینطور دو تا پدر جونها.وقتی بابایی بیاد خونه بدو بدو میری سمت در کلی ذوق میکنی عاشق بیرون رفتنی
هنوزم کم غذایی ولی میوه خیلی خیلی دوست داری مخصوصا انار گلابی موز سیب. خیار هم اصلا دوست نداری .انواع و اقسام بیسکویت هم خیلی دوست داری
حالا میریم سراغ شیطنتهای این یک ماهی که گذشت
اصرار داری خودت با قاشق غذا بخوری
پروژه ناموفق ... میخواستم کم کم از شیر بگیرمت ولی نمیخوابیدی منم تو شیشه برات شیر پاستوریزه ریختم که بیخیال بشی ولی دو تا شیشه شیر خوردی نخوابیدی منم تسلیم شدم
ببین هنوز بیداری
در یخچالو باز میکنی میری توش میشینی وقتی صدات میکنم در یخچالو میبندی مثلا قایم شدی
خودت برای خودت لقمه درست کردی
توی اسباب بازیهات فقط ماشینهاتو دوست داری
پسرمون خسته هست
بهت یاد دادم چطور نی نی بخوابونی وقتی گفتم نی نی رو بخوابون زود رفتی بخوابونیش
محو تماشای TV شدی.هر چقدر صدات کردم نگام نکردی.برنامه کودک اینجوری نگاه نمیکنی
وروجک از خستگی خوابش برد.
میدونستم خوابت میاد ولی چون ساعت 9 شب بود نمیخواستم بخوابی ساعت نه و نیم بیدار شدی سه شب خوابیدی.
پسر من هنوز عروس پیدا نکرده دسته گل عروس پیدا کرده
بازم ساعت 9شب از خستگی خوابش برد و مامانی تا 3بیدار بود.
کلی صدات میکردم و همه جارو دنبالت میگشتم غیر از اتاقی که برقاش خاموش بود.
جنابعالی رو تخت لم داده بودی منو تماشا میکردی جیکت هم در نمیومد
وقتی دعوات میکنم و قهر میکنی چشماتو میبندی
وروجک فشن مامان
روز عاشورا
واسه خودت دوست پیدا کرده بودی.اول موزی که دستت بود دادی بهش بعد کم کم باهاش دوست شدی دستشو میگرفتی بغلش میکردی تو این عکس هم دست همدیگرو گذاشتین رو شونه همدیگه
از نمونه شیطنتهای آقا آرسام
دلنوشت:عزیزم عقربه های ساعت دارن با شتاب به سالروز تولدت نزدیک میشن و من خدا رو هزاران هزار بار به خاطر حضور نازنین و دوست داشتنی تو شاکرم .... با هر لبخند و شادی تو اشک شوقی گوشه چشمم میشینه ... بعضی وقتها بهت خیره میشم و دلم از شوق میلرزه ...عزیز دلم عشقم من هر لحظه با تو بودن رو دوست دارم و باتوست که زندگی میکنم و تو هستی تنها دلیل زندگیم
آرسام جونی تا این لحظه ، 1 سال و 11 ماه و 2 روز سن دارد