آرسام جونی آرسام جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 1 روز سن داره

قصه های آرسام کوچولو

یه شب خیلی بد

1391/12/1 20:34
نویسنده : مامان آرسام
388 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم چند شب پیش به خاطر شکم دردت خیلی گریه میکردی کم کم گریه هات شدید تر شد من و بابایی تا ساعت ٤صبح هر کاری کردیم آروم نشدی حتی پوشکت هم که باز کردیم فایده ای نداشت آخه همیشه تو اوج گریه هم که باشی با باز کردن پوشکت میخندیدی دیگه برات بگم چیکارا کردیم با ماشین رفتیم بیرون ساکت شدی اومدیم خونه ولی بازهمه چی ازاول شروع شد ساعت ٣ بود که شدیدا جیغ میزدی تصمیم گرفتیم دوباره بریم دور بزنیم شاید خوابیدی تا اینکه پوشکتو عوض کردم جیغت بیشتر شد تموم لباساتو در آوردم بدتر از قبل جیغ زدی صورتت قرمز قرمزبا تموم قدرتی که داشتی جیغ میزدی ترسیدم بغلت کردم دیدم یه لحظه صدات درنمیاد انگار نفست بالا نمیومد چشاتم گرد شده بود تموم دست و پاهام میلرزید یکدفعه بابایی رو صدا کردم بابایی تو رو برعکسی کرد چند تا پشتتو زد تا اینکه یکدفعه خوب شدی.آقاجون هم که صدای منو شنیده بودن ترسیده بودن اومدن بالا بعد هم من و بابایی و آقاجون بردیمت بیمارستان که شربت پرومتازین داد همون شب بهت دادیم خوردی و با ماشین یکساعت دور زدیم تا خوابت برد وقتی رسیدیم خونه ساعت ٥صبح بود منم دیگه میترسیدم بخوابم تند تند بیدار میشدم ببینم شکمت پایین بالا میشه دوباره میخوابیدم یه بار که نمیتونستم خوب چشامو باز کنم دستمو گذاشتم رو شکمت خیالم راحت شد خوابیدم.روز بعد هم بردیمت پیش یک متخصص که گفت اون شربت پرومتازین رو نباید بهت بدیم  تو هم فقط با خوردن همون آروم میشی جیگرم

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)