پانزدهمین ماهگرد
دلبرک پانزده ماهه من عزیزدلم ...
١٥ ماهه شدی بزرگ شدی ١٥ماه گذشت از اون روز بیاد ماندنی همون روزی که تو برایمان شیرینترش کردی همان روزی که وقتی بیاد میارم اشک تو چشام حلقه میزنه همان روزی که هیچوقت و هیچوقت نه از یاد خواهم برد و نه برایم تکراری خواهد شد
پسر مامان شیرینی زندگی من همه عشق و امید من هرماه برات تغییری به همراه داشته هرماه شیرینتر و باهوشتر و وروجکتر میشی قایم باشک بازی میکنی خودت میری قایم میشی یواشکی سرتو میاری بیرون و وقتی میگیم دالی کلی قهقهه میزنی عاشق این قهقهه های از ته دلتم وروجکم همیشه دوست داری رو پاهام بشینی سر سفره رو زمین روی صندلی موقع غذا خوردن حتی و روی مبل که میشینم همیشه میچسبی بهم
پسرکم اینو بدون من و بابایی مهربونت تا هستیم همیشه همراهت هستیم ... کنارت هستیم ... مراقبت هستیم.
پانزدهمین ماهگردت مبارک آرسام عزیزم
بقیه عکسها در ادامه مطلب
فرار از غذا خوردن
حموم بعد از اصلاح با موهای فشن
حالا ماه شدی
اینجوری لم میدی tv نگاه میکنی
عاشق این خنده های از ته دلتم
عزیــــــــــــــــــــــــزم
اینجا قایم میشی تا پیدات کنیم بعد هم کلی قهقهه
هنوز منو ندیدی
جوووووونمی
داری تو لباسشویی دنبال لباس میگردی پرتش کنی بیرون
یه روز خوب کنار دریا
بابایی داره بهت یاد میده صدف هارو بندازی تو آب
اینم مامانی
دیگه تو خونمون تلفن هم نداریم
اینم فیگور آقا
وقتی میری تو تختت همه چیرو پرت میکنی پایین