آرسام جونی آرسام جونی ، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 25 روز سن داره

قصه های آرسام کوچولو

آرسام در روز تولد

اولین عکسی که نیم ساعت بعد از تولدم بود                                                                                                     عکسهای...
29 دی 1391

....ساعت مانده تا تولد

پسمیه من چطوری؟امرو 38 هفته تموم شد رفتیم تو 39 هفته یعنی الان شما 38هفته و 1روزه هستی. قراربود روز شنبه 18 آذر بدنیا بیای ولی من دلم طاقت نیاورد و تاریخ تولدت تغیر کرد خانوم دکتر گذاشت روز 16آذر پنج شنبه آخه از اول قرار بود پنج شنبه باشه ولی چون خانوم دکترت روز ترخیص من شیفتش نبود گذاشته بود روز 18 ولی مامانی دلم طاقت نیاورد و منو بابایی رفتیم مطب و همون روز 16 رو گذاشتیم روز تولدت.امروز از صبح که بیدار شدم همه جارو دستمال میکشم جارو میزنم یه کارایی میکنم که بابایی خندش میگیره فکر میکنم دیگه نمیتونم برگردم خونه ههههههههههههههههههههه  امشب آخرین شبیه که تو دلم میخوابی آخرین شبیه که تو دلم بازی میکنی آخرین شبیه که دستمو میزا...
16 آذر 1391

توصیه مــــــــــــــادرانه

    پسرم!!! مرد بودن زن رو به چشم عروسک رختخواب دیدن نیست! مرد بودن یعنی رفتن زیر بار یه کوه تعهد... مرد بودن یعنی یه دنیا غیرت و تعصب... کلمه مرد حرمت داره ، عزیزان !! با مرد گفتن به هر نامرد این کلمه رو به نجاست نکشین... .         پسر ِخوبم میدونم که تو هم یه روزی عاشق میشی. میای وایمیستی جلوی من و بابات و از دخترکی میگی که دوسش داری! ... این لحظه اصلا عجیب نیست و تو ناگزیری از عشق....! که تو حاصل عشقی پســ ـرم... مامانت برای تو حرف هایی داره حرف هایی که به درد روزهای عاشقیت میخوره... عزیزدلم! ...
12 آذر 1391

خوابهای مامانی .........

اینجا میخوام خوابهایی که تو بارداریم دیدم رو برات بنویسم خوابهای زیادی دیدم فعلا این دو تا یادمه    یه شب خواب دیدم خیلی زود بدنیا اومدی ولی دختر بودی و خیلی خنده رو و خوش اخلاق بودی هر کی میدیدت کلی ازت خوشش میومد همه میگفتن چه بچه ارومی اصلا گریه نمیکنه                                                               &...
8 آذر 1391

هفته 38هورا.........

سلام جیگملی من بلاخره 37 هته تموم شد رفتیم تو هفته 38 هــــــورررررررررررا.    پسری من این آخرین هفته ای که تو دلمی.دلم برای تکون خوردنات برای شیطونیات تنگ میشه.   دیشب با بابایی رفتیم دکتر که برامون مشخص کنه جیگرم کی میاد تو بغلم.رفتم آخرین سونو گرافی رو دادم واسه خودت مردی شدی و حسابی تپل شدی وزنت 3کیلو شده بود فکر کنم تا بدنیابیای سه کیلو نیم بشی.تا بخوام بغلت کنم 10روزی رو باید تحمل کنم نمیدونی چقدر خوشحالم هنوز باورم نمیشه مامان شدم خیلی دوست دارم گل پسرم                            ...
8 آذر 1391

دوران شــــــــــــیرین بارداری

۳ماه اول   سلام نی نی جون خوش اومدی بلاخره اومدی تو دل مامان.من و بابایی تو شب ۲۶-۱-۱۳۹۱ فهمیدیم داریم مامان بابا میشیم اون شب چند بار تست کردم باورم نمیشد برای اینکه مطمئن بشیم صبح اولین کاری که کردم رفتم آزمایشگاه واسه جواب باید ۱ساعت بعد میرفتم دل تو دلم نبود وقتی جواب آزمایشو گرفتم دیدم بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــله جواب مثبت  خیلی خوشحال شدم از همونجا به بابایی هم خبر دادم.اولش با خودم فکر کردم میتونم مامان خوبی بشم یا نه الهی مامان خوبی برات بشم اولین ویزیت دکترت هم تاریخ  ۵- ۲-۱۳۹۱ بود.همونروز هم سونو گرافی کرد و گفت که حالت خوبه.بعد از رو مانیتور تو رو به من نشون داد خیلی ک...
27 آبان 1391

اولین یادداشت برای نی نی نازم

عزیزکم سلام.نمیدونم تو گل پسری یا قند عسلی آخه هنوز وجود نداری!!!! میخوام یکمی از خودم و بابایی برات بنویسم.من و بابایی هفت مهر سال ۹۰راهی خونه عشق شدیم و بالاخره ۶ماه بعد آخرین روز عید تصمیم گرفتیم یه کوچولوی ناز بیاد و همه  دلخوشیمون بشه ...
25 آبان 1391

هفته 36 هورا...........

سلام جیگمل مامان. بلاخره ٣٥ هفتگیت تموم شد رفتیم تو ٣٦ هفته.داریم به لحظه دیدار نزدیک میشیم پسرم.نمیدونی واسه دیدنت دارم روز شماری میکنم خیلی دلم میخواد هر چه زودتر روی ماهتو ببینم.دیگه نمیدونم چی بگم فقط میخوام هر چه زود تر بیای تو بغل مامانی و بابایی.
25 آبان 1391